آواز قو

گلبرگهای تنهایی75

سلام ویادی  با ذکر خدا   . تقدیم به تمامی دوستانم........ که منبع و مأخذ همه ی زیباییهاست.....لطافتش زبانزد عام وخاصه.......اگر پرپر بشه بازهم زیباست.......اکر وقتی از شاخه میچینیش با انگشتانت میگیریش ....ولی وقتی برک برگ شد باید برای بوییدنش و گرفتنش مشتش کنی ونگه داریش........ باران تمنای وجود گل سرخ.....ببار بار ان تا در بارشت منهم ببارم.......واشکانم را با طراوت توپنهان کنم           تو جان میدهی ومن جان میسپارم........اگر بار ان نباری این زمین رنجور خواهد شد ..........واگر من نگریم دلم خواهد مرد.......تو میباری و شادابی به ارمغان میاری .........ومن گریه میکنم تا غم دل بزدایم...
14 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی 78

باسلام ویاد خدای مهربان...... امروز تولد دوست وبلاگیم سوده جان عزیز هم بوده.......من بهش تبریک میگم....و براش یه گل گوچولو هم هدیه میذارم........ و براش دعا میکنم که با سلامتی و عزت زندگی رو بگذرونه......و زیر سایه ی آقا امام زمان کنار خانواده ی محترمش گذاران شادیهارو تجربه کنه...... سوده ی مهربان تولدت مبارک.... ...
12 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی 77

سلام گلم سید جمالم تولدت مبارک...... میدونم دلت گرفته .....مادرت برات بمیره....عزیزم از خدا برات آرزوی بر آورده شدن حاجاتت رو دارم. خدایا کمک همه ی جوونها باش ودلشونو شادکن..... من برات خیلی دعا کردم ....من برات از خدا درباره ات سئوال کردم......و چراهای زیادی رو جواب خواستم.......خدایا ....بار الها تو خودت راه گشایش باش.......تو گل منی و مهربانی.....ومن میدونم تو الان تو دلت چی میگذره......ولی توانی ندارم تا مشکلاتتو از میون بردارم.....ولی از شخصی کمک خواستم تا کمکت بکنه......و دلتو شاد بکنه.....و به آرزوهات برسونندت.....آمین ......بلی مادر جان با خدای تو صحبت کردم......امیدوار باش........این هفته همش در تکاپوی کارت بودی بازهم بدر بسته ...
12 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی 76

باسلام ویاد خدای مهربانم.....دیروز جمعه بود .روزی که من منتظرش بودم.....آخه دوتا تولد داشتیم .......تولد سید جمالدینم ومحمد همسر حسنا......به بهانه ای محمد وجمالدین .....رو آوردیم و کیکی تهیه کردیم و تبریکی و هدیه ای کوچک .شام کوچولوی خودمانی.....سیدتقی هم اومد....در حالیکه فرشها را برای نظافت برده بودند......  خیلی مختصر ومفید انجام شد......ولی محمد خیلی خوشحال شد وبابا وسید جمالدین باهم رفتند کیک روآوردند....بچه ام اصلا فکر نمیکرد خودش هم در این کیک سهمی داره وپیش خودش فقط برای محمد تهیه کرده بودند....اونهم وقتی بابا کمی کسالت داشت وبابارو پیش دکتر میبرد هدا جان ازش خواست تا این کیک رو بیاره....وما همه برای جفتشون در نظر داشتیم...
12 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی74

باسلام ویادی از خدای مهربان......اوزیباست وزیباییهارا دوست دارد.... سلامی وسرآغازی....مینویسم در نبود شخصی که همچون جانم دوستش دارم.....ولی امروزبا او وداع گفتم ......نمیدانم برای همیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا آغازی زیبای دیگر....... چقدر سخته ولی با سرعت ازو دل برتافتم ....زیرا حتما خوشبختیش را از خدا میخواهم و آرزویی بس زیبا برایش دارم...........اوگریست من با مقاومت گریه ام را از او پنهان کردم ....ز یرا پیروزی در اموراتش بامن یا بی من خواسته ام هست......خوشبخت و کامیاب باشی.........عزیز م.....زیبایی با اوعجین است ......شاید فکرتان جوردیگری تداعی کند ولی او علاوه بر ز یبای خاص خودش ،به زیبای طینت هم آراسته بود......برایت...
9 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی72

             زیبا خدایی داریم ......تا درک کنیم که او  خالق این زیباییهاست........ اسفند هم با همه ی زیباییهای خاص خودش داره به پایان میرسه.....دنیا باتمام عظمتش دار ه خودشو تغییر میده....شاخه های عریان پوشش شکوفه های زیبا به تن میکنه....ودرختهای بیجان قیامتی دیگر به پا میکنند....زندگی دوباره شاخ وبرگی وبری دگر........خدایا چنان کن که قیامت ماهم شکوفایی داشته باشه........ زندگی ماهم پس از مرگ تولدی دیگست .....خدایا تو کمکمان کن تا رستاخیز پسندیده ای داشته باشیم.......... گلها میرویند وابرها میبارند ،آفتاب میتابد......گنجشکان جیک جیکنان بر شاخسارها بالا پایین میپرند.......
9 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی71

  بانام ویاد خدای مهربانم........امروز هم یکی از روزهای خوب خدا با تمام فراز ونشیبهاش........دلم عجیب گرفته....از تمامه روزگارانم......هوای ابری هم مزید برعلت شده..........دلم گریه میخواد........................................ خدایا چطوری بیام پیشت؟چرا من این حرفهارو میزنم ؟مگه من نمیدونم ؟هرجا که یاد وذکر خداهست،همانجا خداهست.....احتیاج به هیچ وسیله ای نیست.......فقط دلم رو بایاد او به پرواز در بیارم......اوج میگیرم ودر خلصه ی نابش غرق در راز  نیاز........بال وپرم از بی  احساسی ،بدور شد .و با سریعترین وسیله ی ممکنه به اورسیدم..........یارب ......یارب........یارب........یارب.....یارب.....یارب......یارب/...........یا...
7 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی70

بانام ویاد خدای مهربان سلام....           ماز یاران چشم یاری داشتیم     خود غلط بود آنچه ماپنداشتیم..... امروز بار انی بارانیم...... آسمان دلم ابری وگرفته ....اما امید باریدن مرا آرام میکنه......صدای خرد شدن دلم گوشم رو ناشنوا کرده ،هیچ نمیشنوم....فقط صدای فریاد دلمه که مدام منو  صدا میزنه........ گوشم را میگیرم ولی صدا از درونمه.......چی میگه ؟نمیدانم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1بذار هرچی میخواد بگه.........آخه شنونده ای نیست تا بشنوه......... خدایا روزهام یکنواخت شده نه..........از غصه یکنواخته .......هرروز یجوری خلاصه خودشو تودلم...
7 اسفند 1391

گلبرگهای تنهایی69

بانام ویاد خدای مهربانم       سلام دوستان* عشق تو نهال حیرت آمد            وصل تو کمال حیرت آمد   بس غرقه وصل کاخر                 هم بر سر حال حیرت آمد    یک دل بنما که در ره او           بر چهره نه خال حیرت آمد                                  نه وصل بماند ونه واصل         آنجا که خیال حیرت آمد                 &nb...
6 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آواز قو می باشد