گلبرگهای تنهایی95
بانام ویادخدای مهربان ........
خوش کرد یاوری فلکت روزداوری
تاشکرچون کنی و چه شکرانه آوری
آنکس که اوفتادخدایشگرفت دست
گوبرتو باد تاغم اقتادگان خوری.......
سلام عزیزان.خوبین ؟خوشین ومیسورین.........
ازخدامیخوام که همه خوب وسلامت وشاد باشند و ممنون خدا باشند....آمین
چندی بود که نتونستم چیزی بنویسم..واتفاقات زیادی هم رخ داد.من جمله،رسیدن عید سعید فطر.ما با ناباوری هرچه تمام عازم مشهدالرضا شدیم،روز بیست وهشتم ماه رمضان حرکت کردیم،باور نمی کردم ،آخه شما حساب کنید که سحری میخوردیم و هدهد با جوادجان زنگ زدند و مارو دعوت کردند بیایین بریم من میدونستم که ممکن نیست ،ولی با اصرار بچه ها همسرم گفت بریم .........................وای چطوری؟چگونه؟نه آمادگی،نه وسیله ای جمع کردیم........خلاصه مطلب هدا گفت مامانی فقط وسیله های شخصی و هیچ......سریع حمامی و ساکی کوچک بستیم و تازه فاطمه خانم وسیدم هم با ما همسفر شدند از منزلشان که دورهم بود به موقع رسیدند.........خدارو شکر همسفرهای خوبی بودیم.هداجان وجواد ونیازکم.....محمد وحسناجان.....من وبابا وسیدتقی وفاطمه گلی.....باسه تا ماشین رفتیم.محمد وحسنا نذر داشتند با ماشینی که تازه خریدند،به قول حسنا که به ماشینشون هوشنگ خان میگفت .رفتیم ورفتیم بادلخوشی رسیدیم........خیلی خوش گذشت.استراحتی کردیم و برای زیارت علی ابن موسالرضا ودیدار عاشقانش .شتافتیم غلغله بود زیارت نامه ای خواندیم ونماز خواندیم وبرکشتیم تادوباره برای باردیگه خدمت آقامون شرفیاب بشیم........شب عید من توی حرم موندم وتا صبح یا که بهتر بگم تا ظهر عید حال و هوایی داشتم با امامم.برای همه دعا کردم اگرقابل باشم و مقبول افتد........چند روزی بودیم و دوشنبه برگشتیم و همه غمگین از برگشتن........بعد از مسافرت من کسالتی برام عارض شد.و نگران کننده شد که حالا بهتم وبه شکرانه باقی و نفسی جاری.......هدایی بعد از مشهد به سفرهای دیگه هم رفت .شیراز و قزوین والموت .....خدایا عزیزانم را در پناهت حفظ کن و عزیزان همه خلقت هم خوش معز باشند آمین..........
الهم عجل لولیک الفرج ..........