گلبرگهای تنهایی 4
بانام ویادخذا
رندگی شهدگلیست که ازآن عسل خاطره هاباقی میماند
تمامی خاطره هابدوخوبش زیباست........
اموختم که خداعشق است وعشق تنهاخداست.آموختم که وقتی ناامیدمیشوم خداباتمام عظمتش عاشقانه
انتظارمیکشدتادوباره به سویش روم .آموختم اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترینش رادرنظرگرفته.........
وآموختم که زندگی سخت است ولی من ازاوسخترواستوارترباایمانی راسخ به تواناییهای پروردگارم
امروزصبح تاعباس بیاد خونه حسابی دلتنگیهاروتخلیه کردم....حسابی گریه کردم برای همه چی ....
بماندکه اصل غصه هام دورمیزنه به حوادث این روزهاکه شرایط خونه اینجوری شده خدایاخئدددت کمکی
بکن.دارم دیوانه میشم ........
امیدم فقط تویی خداجون فقط خودت...........
میدانم درناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپیداست
امروزنوبت دکتر عباس بودکه نرفت .علتش نگرفتن حقوق بود...خداروشکرخیلی بهترشده
آقاسیدبهم میگه مامان دیگه معتادبه کامپیوترشدی.راست میگه ولی وقتی یادداشت میکنم راحتترم....
خدایاشایدذکرهام گاه گاه است آنچه که ابدیست نام یاد توست خدای عزیزم.
ادمی درآغوش خدا غمی نداشت ....پیش خداحسرت هیچ بیش وکمی نداشت دل ازخدابریدودرزمین
نشست .صدبارعاشق شدودلش شکست به هرطرف نگاه کرد راهش بسته بودیادش آمدیک روزیاروزهایی دل خداروشکسته بود.......حالاخدایامنوببخش
حدایادرئهکده توخبرازبوی ریانیست چون ریانیستهیچ کس انگشت نمانیست.
ماطالب مهریم مهربان وازعاطفه لبریز.دل صافت ترازتو به خودت قسم هیچ جانیست
ساعت دوچهل وپنج دقیقه بعدازظهر.