گلبرگ های تنهایی20
به نام خدای بخشنده ومهربان..............
صد سال اگر طواف آن کعبه کنی زان به نبود دلی بدست آری تو.
دیشب آسمان تاصبح پگاه بارید . و فریاد کشید .درخشید ...........وبا تمام هیبتش گریست.....
من هم به او گوش فرا دادم........نگریستم .........صدای گریستن دلی غگین تر مرا به سکوت واداشت......
بیداری من تمامی نداشت......
دگر از وحشت مرداب خودم دل گیرم.
به خدا منتظر فرصت یک تغییرم.
مثل یک خانه وکاشانه از ریشه خراب.
رو به ویرانی ام وکس نکند تعمیرم.
من اگر برکه صفت ماندم ودریا نشدم .
چه کنم ؟بسته تقدیرم وبی تقصیرم.
مگذارید .دگربر سر راهم تله ای .
من که خود بی تله در دام خودم زنجیرم.
همه پژمرده وافسرده وماتم زده ام.
هم می نالم وچون ناله بی تاثیرم.
در سرم بار دگر میل به دریا شدن است.
گر چه قطره یک دانه بی تکثیرم.
از تماشای زمین ور همه جا خسته شدم .
هم چنان منتظر فرصت یک تغییرمممممممممممممممم
خدایا یک آن مرا به خود وامگذار ................آمین
در دور دستها قویی آئاز می خواند .......
می خواند از حئاییها.....
می خواند از تنهاییها.............
آواز قو ..آوازی از جداییهاست..............
نه از سر شوق دیدارها.........
امشب قویی آواز می خواند..........
درترنم باران ها.........
درپس جویبارها..........
در هیائوی بادها ............
درسکوت حزنش ......امشب قویی آواز میخواند.....................