گلبرگهای89
بانام و یاد خدای مهربون.......
ایام میگذرد ،چگونه؟نمیدانم!خوب ،بد،میانه،پراز احساست،بی تفاوت!
مهم،گذشتنش است،خوب آری..........بد وخوبش ساختن من است.....خدایا کمکم کن تا ایام را خوبه،خوببسازم....
تولد یک سالگیه پسر نیما یوشیج...نیما به پسرش میگوید :عزیزم بهار ،تابستان،پاییز،و زمستان گذشت......و ازین ببعدهم ،همه تکرارست،اما فقط مهربانی تکراری نیست.....
وقتی برمیگردم به سالهای پیش،همه تکرار ،روزتولدم......روززن....روزمرد....روز جوان روز،تحویل سال نو......روز...............................................................و هرچه گذشت دیگر بار میآید....جز مهر و،مهربانی.....و صاحب مهر ومهربانی....
مادرم، پدرم، و دیگرعزیزانم.......
چنانچه قریدون مشیری عزیز می سراید:
حیف،
می دانم که دیگر،
بر نمی داری ازآن خواب گران،سر،
تا ببینی.........
خورد سال سالخورد،خویش را
کاین زمان،چندان شجاعت یافته ست،تا بگوید:
راست می گفتی ،پدر (مادر)
مادرم ،نبودی تا بگویم روزت مبارک مادرم.......................پدرم نیستی ،تا بگویم ،روزت مبارک پدرم................ولی پدرم ...مادرم ،در خلوتم با بغض وحسرت ،بارها می گویم روزتان مبارک....چقدر جایتان خالیست........سلام به تمام مادران ،گلهای یاس زمان،سلام به همه ی پدران ،سرو های پر استقامت زمان..................دوستتان دارم.....عزیزانم
الهم عجل لولیک الفرج........