آواز قو

گلبرگهای تنهایی11

1391/4/11 6:54
نویسنده : شهربانو
291 بازدید
اشتراک گذاری

باسلام یاد خدای مهربانم.....

......حرفها دارم.

باتو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم....

و زمان رابا صدایت می گشایی..

چه تو را   دردی است .کزنهان خلوت خود می زنی آواز

و نشاط زندگی را از کف من می ربایی ......

 

پنچشنبه رفتیم بهشت زهرا..فاتحه خوانی مزار احمدهم رفتیم .

بعدش رفتیم محل کار بابا وبا بابا رفتیم.باغ رستوران.افراد فامیل بودند .پسر عموها پسر خاله های بابا.

وآخر شب برگشتیم.مهدیه نیامد.جمالدین هم نیامد .شب که برگشتم دست جمال پانسمان بود.پرسیدم چی شده.

اول تفره رفت.بالاخره گفت پالت افتاده رودستم.به خیر گذشت.

 

جمعه هم محمد وحسنا اومدند پیشمون......امروز شنبه رفتند .منزلشون........

 

هدا مهمون داشت .تلفنی با هم صحبت کردیم.....

 

امروز  هنوز نیامده پیشمون.بابا سراغ نیازی رو گرفت......

 

امروز سید تقی کنکو ر داشت .روزه هم هست........ 

 

راستی یادم رفت بگم .که آخر شب از طرف شیرین جون وبچه هاش برای همسرش کتاب  خیرات کردند ...

 

کتابهای جالبی بود .........

 وقت بشه واگر کتابهارو مطالعه کنم .حتما گزیده هایی از کتابها مینویسم.

 

خبر جالبی شنیدم .............نسیرین تعریف کرد .زنگ زده  به منیژه که دعوتش کنه .سراغ فائزه دختر منیژه رو گرفته .

 

منیژه گفته   فائزه خیلی گرفتاره .نسرین سئوال کرده چرا؟گفته زایمان کرده .

 

نسرین گفته .به سلامتی .سالمه ؟بچه اش خوبه ؟گفته بگو بچه هاش................

 

نسرین باتعجب پرسیده بچچچچچچچچچچچچچچچچچچه هاش ؟دوقلو ان .منیژه گفته .نه سه قلو ان ...............

 

امیر علی...امیر حسین.....ونیایش خانم...........

 

وقتی که نسرین تو بهشتزهرا به من گفت.من خیلی خوشحال شدم.هنوز زنگی نزدم .تاتبریک بگویم.

 

یادم باشه حتما زنگ میزنم......

 

خدا به دادشون برسه ....... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آواز قو می باشد