آواز قو

گلبرگهای تنهایی57

1391/11/15 13:54
نویسنده : شهربانو
420 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ،بانام خدای مهربان......

صبح آدینه زمستانیتان بخیر.

دعا میکنم ،زیراین سقف بلند،هرجا که هستید ،یا که خسته شدید،یاکه خدای ناکرده پر ز غصه شدید..دستی از غیب،به دادت برسه،و چه زیباست که این دست ،دست خدا باشد و بس،زیرا (یدالله فوق ایدیهم)

حالا بریم به ادامه مطلب

دیروز پنجشنبه ،پنجم بهمن ماه بود.،اوضاع آرام .و همه دنبال ،برنامه ی خودشون..........بعضیها مشغول سپری شدن امتحانات.....بعضیها مشغول کار،بعضیها تعطیلات آخر هفته رو میگذرونند .....از خدا میخوام که ،همه موفق وموءید باشند وخدا کمکشون کنه ،تا سرافر از باشند........

دیرو حال مه یاسم رو پرسیدم، شکر خدا بهتر شده .محمدم رنگ زد مامانی ،حسنا امتحانشو بده شام میان پیش ما،شما هم ،بیایید ،ومهدیه سادات و فاطمه جونوهم گفت،به سید وسید جمال هم خبر داده بود،هدا هم که تهران بود .خودش اومد دنبالم.....،قبلش زنگ زد،با سیدجمال اومدند.جایشما سبز ،خوش گذشت.بچه ها خوب بودند مه یاس جان الحمدولله ،خوب خوب شده ....امیرطاهای عززززیزم وسید محسن ،هم خوب بودند .نسرین زحمت کشیده ،آخه مادر شوهرش مهمونش شده بود.......منم سالادشو درست کردم. کمی کمکش کردم....مهدیه وفاطمه ،رفته بودند همایش ،از همایش اومدند....حسنا ومحمد وسید تقی ،هم باهم اومدند.خلاصه بد ون،حضوربابا وهدا وسید جلال ،وعاطی وثنا .بابا سرکار وسید جلال هم ،دنبال کارش بود.....هرجا که هستند سلامت وخوش باشند ،درپناه ایزد منان......اخر شب محمد ،منو بچه هارو رسوند خونه.......کمی نشستیم  ،فنجان قهوه ی حاصل زحمت فاطمه جان صرف شد. بعد هم .......تا نماز ٌصبح ،تقریبا بیدار بودم ،خوابم نمیبرد ، بعد از نماز دیگه متوجه اطراف نبودم.وقتی بیدار شدم ساعت هشت صبح بود .دوساعتی خوابیدم.....و تمام خسته گیهام در وجودم دیگه اثری نداشتند ،انگاری صد سال،خوابیده بودم.خدایا شکر ،خدایا مرگ ،روهم آسونش کن..واقعا ،این مرگ موقت چه ،آرامشی به ارمغان میاره.......الانم که درخدمت شما هستم.......وسرتونو درد میارم.........تا ساعاتی وگستره های زندگی که بیخبریم...........تا خداچه خواهد وخداچه خواهد ................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان دینا جون
7 بهمن 91 22:30
سلام خب خداروشکرکه سلامتی برقراره.منم میمیرم برای شادی حاصل از این جمع خانوادگیمخصوصا مهمونی که عروس داده باشه وااایییییییی که چه مهمونیه این طور نیست خاله جونم؟


سلام ناقلا.....جات خالی بود.........
مامان محمد و ساقی
8 بهمن 91 13:26
سلام
خوبین
مثل همیشه مثل یه مامان مهربون به ما سر میزنین و این منو خیلی خوشحال میکنه
واقعا" ای کاش میشد این دست غیب به دادم برسه و منو نجات بده
خیلی خوشحالم که حال مه یاس جون خوب شده.هیچ چیز بالاتر از سلامتی یه بچه نیست
قهوه نوش جونتون باشه
ایشا... همیشه سلامت باشین
علیک سلام گل مینا....ممنونم از حسن نظرت/////

در انتظار...
10 بهمن 91 21:23
سلام مامانی ممنون از مهربونی هاتون...عیدتون مبارک..ان شالله حاجت روا باشید و همیشه سالم باشید...
در انتظار...
10 بهمن 91 21:29
تلگرافتون را لطفا ببینید.


ممنونم...


مامان اميرحسين
15 بهمن 91 14:53
سلام
من وبلاگتون رو مطالعه كردم بسيار با احساس و عالي با اجازه لينكتون ميكنم به ما هم سري بزنيد


سلام گلم .ممنونم از حسن لطفت.....
پدربزرگ ارغوونی
16 بهمن 91 9:23
سلام به روح قدسی وپرجلال وجبروتتان ..سلام به اسنه جمالتان که لبریز از صافی عرفانیت وعقلانیت شماست ..سلام ونیک ترین آرزوهای پر بار رفیق راهتان..از حسن توجهتان وسر زدن به وبلاک ارغوان وآرزوهای زیبایتان بسی سپاسگزار ومشعوف شدم ..هرچند اندک مدتی است که رمقی برای کارهای جنبی از سر بی حوصلگی برایم نمانده اما یک دفعه در شبکه یادم افتاد یادی به وبلاک ارغوان بزنم که یادهای مبارک شما را دیدم ..به قصد ارادت آمدم هرچند هر دفعه که میامدم ومی خوندم نوشته های زیبایتان را ولی نظری نمی ذاشتم زیرا صفحه حوادث زندگیتان پر از مشغله بود ..نمی خواستم شما را مترصد ومردد ببینم ..اما به هر حال اومدم به قصد زیارتتان ..یادتان همیشه با ماست ای مهربانترین یادها ..شاد باشید . بازم میام ..


باسلام وادب ........متشکرم .باحضورسبزتان ،گرمی بخشیدین....وجود نازینتان در آسایش وآرامش باشه....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آواز قو می باشد