گلبرگهای تنهایی61
باسلامی دوباره ...ویادی از پروردگارم....امروز شصتمین گلبرگم رو قلم زدم.................................
بسی ،خوشحالم .....وافتخار میکنم که خدا خودش کمک کرد تا حافظه یاری کند .مشاعرم افاقه کند تا بنویسم..........در ضمن خواستم بگم الان یکسال است ،که توی این وبلاگ مینویسم......هشتم بهمن سال هزار و سیصدو نود شروع کردم......امروزهم هفدهم بهمن میباشد.......خدایا سپاس......
گاهی اوقات مینوشتم ، ولی راضی نبودم.حالا گرچه بازهم قبول ندارم،ولیکن ازینکه این گلبرگها ر وزی یاد آور مادری باشه....و بماند ونقشی هم نداشته باشه بازهم گفته های منه ،که مدام دلم میخواد بتونم حرفهامو مکتوب کنم....فرزندانم حس کنند که کمیت ایشان برایم دردی بیش نیست.......و باعث میشه که لاقل برای همه فرزندان این مرز وبوم هم دعاکنم.......چون فکر میکنم همه جوانها فرزندان من هستند.....دوستشان دارم........وقتی جوانی مانده از روال زندگی میبینم ،نهایت غصه های دنیا برایم تداعی میشه......و حس بیهوده گی در وجودم شعله ور میشه....خدایا خودت اموراتشان را بدست بگیر و هدایتشان کن.........الاها تو توانایی ودانایی.....خدایا کمکشان کن تا در حریمت ،محصور نامحرم نشوند......زیرا امام صادق میفرمایند...
((القلب حرم الله ،فلا تسکن حرم الله غیر الله))
(دل حرم خداست ،پس در حرم خدا غیر خدا جای ندهند)....
سر وده ی زیبایی خوندم ،که خیلی برایم جالب توجه بود...........یک چشم زدن غافل از آن نباشید
شاید که نگاهی کند ،آگاه نباشید..............خدایا چنان کن که سرانجام کار تو راضی باشی و ما رستگار......به حق آیه شریفه ای از سوره ی حج که میفرمایی(ارجعی الا ربک راضیه مرضیه) به سوی پروردگارت در حالی که راضیه ومرضیه هستی ،برگرد..........خدایا خودت دستمان را بگیر......
ااینهم سه شنبه ای دگر وگلبرگی دگر .......عجل لولیک الفرح........