گلبرگهای تنهایی69
بانام ویاد خدای مهربانم
سلام دوستان*
عشق تو نهال حیرت آمد وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه وصل کاخر هم بر سر حال حیرت آمد
یک دل بنما که در ره او بر چهره نه خال حیرت آمد نه وصل بماند ونه واصل آنجا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم آواز سئوال حیرت آمد
شد منهزم از کمال عزت آن را که جلال حیرت آمد
سرتا قدم وجود حاقظ
درعشق نهال حیرت آمد
شروع با غزلی از خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی ............این غزلیات که وصف واحوال همه میباشد در محتوا دلنوشته های این معجزه ی انسانیت روز گار است........ماهم از تمام وجود این سئوال حیرت در وجودمان بال بال میزنه .فکری که مدام در اوج ،چراها مانده واوجی نمیگیره.........
تمامی این روزها وایام ،فکرم به هر سویی میدود......منتظر ،هراسان،دلواپس،نگران،گهی خوشحال،گهی غمگین،گهی روحانی،گهی بیخود سرافکنده،گهی سربلند وسرافراز،گهی گریان،گهی ذکرگویان،وگهی سرخوش وبی خیال،گهی...................................................نمیدانم شاید هم خسته وناتوان...........اما همه گذرا وناممکن.......خوب این هم از الطاف خفیه ی خدای مهربان وداناست...........خدایاسپاسگزارم......امروز به دعوت ثنای عزیزم ،برای ختم قرآن ،قرار است جزء اول ودوم را تا هفته دیگه تلاوت کنم .......امید به قبولیه حق ،تا راه گشایی باشه برای همه ی جوونها وحاجت مندان.........
تفالی بر حافظ ..........
همای اوج سعادت بدام ما افتد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد............
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد.
شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد
ببارگاه توچون باد را نباشد بار کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش خیال می بستم که قطره ای ز زلالش بکام ما افتد.......
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز کزین شکار فراوان مدام افتد
به نا میدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت بنام ماافتد
ز خاک کوی تو هرگه ،که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
تمام گفته هایش ،امید و امیددددددددددددددددددددددددددددددددددعجل لولیک الفرج